عمهخانم تصمیم میگیرد باقی عمرش را در کربلا بگذراند، اما زری با اصرار میکوشد مانع رفتن او شود. در پی این گفتوگو، عمهخانم داستان زندگی خود را بازگو میکند؛ از اشغال شیراز به دست انگلیسیها که قحطی، بیماری و مرگ فرزندش را به دنبال داشت، تا ورود سودابه هندی به زندگیشان و تلخیهای بعدی...