نیر دختری مهاجر با پدری علیل ساکن حلبی آبادهای حاشیه شهر تهران و مشغول دوره گردی و دست فروشی است. او با پاسبانی به جرم سد معبر کردن درگیر شده و پا به فرار می گذارد و به قهوه خانه ای پناه می برد که پاتوق عده ای از لات و لوت های شهر است، صاحب قهوه خانه...
آشنایی قنبر دیزل با نیر، منجر به عشقی آتشین می شود که فرجامش بارداری نیر است. اما قهوه چی پس از آنکه عشقش فروکش می کند، پشیمان شده و منکر بچه می شود...اما نیر تصمیم هولناکی می گیرد.........
نیر وقتی با طینت ناپاک قنبر دیزل مواجه می شود به مردی به نام کریم معروف به سگ دست پناه می برد... او دیگر نمی خواهد گوش به فرمان دلش باشد و تنها دغدغه اش در این شرایط بزرگ کردن فرزندش است تا انتقامش را از قهوه چی بگیرد....
نیر برای گذران زندگی سر از کافه تئاتر در می آورد. اما اینبار دردسر تازه ای برای او رقم می خورد که مسیر زندگیش را تغییر می دهد.
آتش (بلبل) که با عنایت سرخوش روی صحنه بزرگ شده است، حالا جوان پوش نمایش هایی است که در کافه تئاتر اجرا می شود. اما کافه تئاتر بعد از انقلاب به دلایلی تعطیل می شود. عنایت که حالا بیکار شده است سر از قهوه خانه قنبر دیزل در می آورد......
اجرا نمایش های کاکا و گروهش به همراه بلبل در قهوه خانه با استقبال روبرو نمی شود. اما قنبر دیزل برای کسب در آمد، به فکر استفاده از صدای بلبل است. از طرفی عنایت با قنبر درگیر می شود و این موضوع عنایت را راهی بیمارستان می کند....
قنبر دیزل که منتظر این فرصت است تا از صدای بلبل برای کسب در آمد استفاده کند، پای او را به محافلی باز می کند که آغاز سقوط بلبل است. همزمان طلوع که دانشجو تئاتر است برای تحقیقات پایان نامه خود که درباره نمایش روحوضی است به دنبال عنایت سرخوش می رود و...
طلوع بعد از جستجوهای زیاد استاد عنایت سرخوش را پیدا می کند. او برای نزدیک شدن به رمز و راز هنر سیاه بازی روزهای زیادی عنایت سرخوش را تعقیب می کند تا پای او هم به قهوه خانه فنبر دیزل باز می شود. عنایت متوجه می شود، بلبل معتاد شده است و...
بلبل به دلیل اعتیاد شدید به آخر خط رسیده است و کارتن خواب می شود. از طرف دیگر طلوع با عنایت سرخوش و گروهش تئاتر خیابانی اجرا می کنند. در یکی از این نمایشها بلبل زنجیری که تنها یادگار نیر است را بین پولهای مردمی می اندازد که برای دیدن نمایش آمده اند، ...
بلبل برای بازگویی زندگیش و راز سیاه بازی، قراری با طلوع در قهوه خانه قنبر می گذارد. اما این قرار باعث شک و نگرانی دندون طلا می شود. همین موضوع سرآغاز رودررویی دندون طلا و بلبل است...